۱۳۸۸ بهمن ۱۸, یکشنبه

روانشناسی یادگیری

ديدکلي
* تفاوت سطح انسان قرن 21 با اجداد غارنشين را چه چيزي پر مي‌کند؟
* يادگيري در زندگي انسان چه نقشي دارد ؟
* ايا يادگيري محدود به مدارس و آموزشگاهها است ؟
نقش يادگيري در همه صحنه‌هاي زندگي نمايان است. يادگيري تنها آموختن مهارتي خاص با مطالب درسي نيست؛ بلکه در رشد هيجاني ، رشد شخصيتي ، تعامل اجتماعي انسان دخالت دارد. انسان ياد مي‌گيرد که از چه چيزي بترسد، چه چيزي را دوست بدارد و کجا چگونه رفتار کند. در واقع نوزاد از همان لحظه تولد درگير فرآيند يادگيري مي‌شود و اين توانايي است که باعث پيشرفت و تفاوت روزانه او تفاوت انسانهاي يک نسل از انسانهاي نسل قبل از خودشان مي‌شود.
فرآيند يادگيري با توجه به اهميتش هميشه مورد توجه بوده و در اين مورد دانشمندان بسياري اظهار نظر ، پژوهش و نظريه پردازي کرده و جواب بسياري از سوالات را روشن کرده‌اند، بطوري که مي‌توان با صراحت و اطمينان در مورد اينکه "يادگيري چيست ؟ ، چگونه رخ مي‌دهد و عوامل موثر کدام هستند ؟ " بحث کرد.
ويژگي‌هاي يادگيري
تغيير در رفتار
يادگيري همره با "تغيير" است، به گونه‌اي که بعد از کسب يادگيري موجود زنده (از جمله انسان) رفتارش (بيروني يا دروني) به يک روش يا حالت جديد تغيير مي‌يابد. اين تغيير هم در رفتارهاي ساده و هم در رفتارهاي پيچيده ديده مي‌شود.
پايداري نسبي
درست است که يادگيري همراه با تغيير است ولي هر تغييري يادگيري محسوب نمي‌شود، بلکه تغييرات ناشي از يادگيري پايداري (Permanency) دارند؛ و تغييراتي که پايداري نداشته باشند را نمي‌توان به يادگيري نسبت داد (نظير تغييرات ناشي از مصرف دارو يا مواد ، هيجانها ، خستگي و... که پس از رفع اثر دارو ، موضوع هيجان يا رفع خستگي و...تغييرات نيز ناپديد مي‌شوند). فردي که مسئله يا چيزي را ياد گرفته است تغييرات حاصل از آن را همواره با خود دارد و در مواقع لازم به اجرا در مي‌آورد.
توانايي‌هاي بالقوه
يادگيري در فرد نوعي توانايي ايجاد مي‌کند، بدين معني که " تغييرات پايدار در رفتار" نتيجه تغيير در "توانايي‌ها" است، نه تغيير در رفتار ظاهري. اگر طرف ديگر اين توانايي‌ها هميشه مورد استفاده قرار نمي‌گيرند بلکه بعضي مواقع بصورت بالقوه هستند و هر وقت موقعيت و فرصت استفاده فراهم شود؛ از حالت بالقوه خارج و به حالت بالفعل (عمل) در مي‌آيند. مثلا فردي که دوچرخه سواري را يادگرفته است، اگر موقعيت دوچرخه سواري براي او فراهم نباشد اين توانايي بصورت بالقوه در فرد باقي مي‌ماند و هر وقت موقعيت و فرصت دوچرخه سواري فراهم شود (مثلا يک دوچرخه در اختيار او قرار گيرد) اين توانايي از بالقوه به بالفعل (حالت عمل) در مي‌آيد. اين بدان معني است که يادگيري هيچ وقت از بين نمي‌رود.
تجربه
هر نوع تغيير در توانايي‌هاي بالقوه زماني يادگيري محسوب خواهد شد که بر اثر "تجربه" (Experience) باشند، يعني"محرک‌ها" (عوامل) بيروني و دروني بر فرد (ياد گيرنده) تاثير بگذارد (نظير خواندن کتاب ، گوش دادن به يک سخنراني ، زمين خوردن کودک و فکر کردن در باره يک مطلب و ...) بدين ترتيب تغييرات پايداري که در توانايي افراد بوسيله عواملي به غير از تجربه بدست مي‌آيد يادگيري محسوب نمي‌شود. تغييرات پايدار غير تجربه‌اي بيشتر عوامل رشدي را دربر مي‌گيرند (نظير عضلاني شدن ، دندان درآوردن ، تغييرات بلوغ ، پير شدن و ...).
يادگيري يا وراثت
بحث در مورد نقش يادگيري و وراثت (Inheritance) به سه نظريه متفاوت که هر يک طرفداران خود را دارند؛ منتهي مي‌شود. گروه اول از اين ديدگاه دفاع مي‌کنند که "اين وراثت است که رفتار و اعمال ما را شکل مي‌دهد و يادگيري نقشي زيادي ندارد. گروه دوم به نقش مطلق يادگيري تاکيد و وراثت را رد مي‌کنند. اما در دهه‌هاي اخير نظريه سومي نيز مطرح گرديد که در آن بر نقش "تعاملي وراثت و يادگيري" تاکيد شده است. هم از لحاظ نظري و هم از ديدگاه تحقيقي نظريه سوم بهترين ديدگاه و راهکار را دارد. از ديدگاه اين گروه هيچ کدام مطلق نيستند، بلکه آنها کامل کننده يکديگر هستند.
"انسان موجودي يادگيرنده است اما انسان چيزي را ياد نمي‌گيرد، مگر آنکه قبلا در ساخت ژنتيکي‌اش ، توانايي‌ها و برنامه ريزي‌هايي وجود ندارند که مستقل از توارث باشد و هيچ رفتاري وجود ندارد که تحت تاثير يادگيري قرار نگيرد مثلا کودکان بعد از سن معيني شروع به "خزيدند ، ايستادن و راه رفتن" مي‌کنند (نقش وراثت) با اين حال در ابتدا نواقص و مشکلات زيادي دارند که با گذشت زمان و در اثر تجاربي که بدست مي‌آورند، آنها را اصلاح مي‌کنند (نقش يادگيري).
نظريه‌هاي يادگيري
تداعي گرايي (Associationism)
تداعي سنت گرايي از ارسطو فيلسوف يوناني باقي مانده است که در اواخر قرن نوزده و در اوايل قرن بيستم بصورت علمي و با عنوان‌هاي "شرطي سازي ، نظريه‌هاي محرک - پاسخ و رفتار گرايي" در آزمايش‌هاي پاولف (Pavlov )، ترندايک ( Thorndike) و اسکينر (Skinner) و ..." مورد مطالعه واقع شده است. اين نظريات بر پيوند بين محرک‌ها و پاسخ‌ها تاکيد و يادگيري را حاصل آن مي‌دانند. اين نظريات "شناخت ، تفکر " و هر فرآيندي را که قابل مشاهده مستقيم نباشد را مردود مي‌دانند.
يادگيري اجتماعي (Social Learning)
نظريه يادگيري اجتماعي شکل ديگري از نظريه‌هاي تداعي گرا است که در کارهاي البرت بندورا (Albert Bandura) و جوليان راتر (Julien Rotter) ديده مي‌شود. اين نظريه‌ها هم بر رابطه "محرک- پاسخ" تاکيد دارند ولي در کنار آن بوجود "متغيرها و عوامل شناخت دروني" واسطه بين "محرک- پاسخ" اعتقاد دارند. اين کار آنها بازتاب و تقويت کننده رويکردهاي شناختي در روانشناسي است.
شناخت گرايي (Cognitiveism)
تاکيد "رويکرد شناختي" معمولا ، بر ادراک (Perception) ، تصميم گيري (Decision making )، پردازش اطلاعات و... است اين نظريه‌ها در مخالفت با "تداعي گرايي افراطي" بوجود آمدند. در واقع اين نظريه‌ها به جنبه‌هايي از فرآيند يادگيري توجه کردند که در نظريه‌هاي تداعي گرا کنار گذاشته و حتي مردود اعلام شده بود. از نظريه پردازان اين حوزه مي‌توان با نظريه‌هاي (Gestalt)، پردازش اطلاعات و ... اشاره کرد.
حافظه و يادگيري
به نظر مي‌رسد انسان هر چه دارد (منظور پيشرفت‌ها) از برکت وجود حافظه (Memory) دارد. در واقع اگر حافظه نبود، شواهدي هم براي وجود يادگيري در دسترس نبود. گفته شده اگر حافظه نبود انسان مجبور بود هر لحظه و هر روز روشن کردن آتش را ياد بگيرد. بدين ترتيب حاقظه و يادگيري بطور جدايي‌ناپذيري باهم ارتباط دارند. حافظه ، يادگيري را با ذخيره کردن تجربيات و يکپارچه کردن آنها تسهيل مي‌کند.
براي ثبت ، نگهداري و بازخواني موضوعات يادگرفته شده مراحل سه گانه "رمز گرداني (Coding)، اندوزش (Storage) و بازيابي (Retrieval) لازم است. و اين سه مرحله خود در قالب انواع سه گانه حافظه يعني حافظه فوري (Immediate Memory)، حافظه کوتاه مدت Short- Term Memory)) و حافظه بلند مدت (Long- Term Memory) مورد بررسي قرار مي‌گيرد.
فيزيولوژي يادگيري و حافظه
تمام اتفاقات مربوط به يادگيري (چه از نوع تداعي و چه از نوع شناختي) و تمام مراحل و فرايندهاي مربوط به حافظه در مغز انجام مي‌گيرد. تحقيقات زيادي درمورد محل و موقعيت نورونهايي که با يادگيري و حافظه در ارتباط هستند، شده است تا به سوالاتي از قبيل "مکانيزم عصبي يادگيري و يادآوري چگونه است؟ ، چگونه خاطره‌ها نگهداري مي‌شوند؟ و... پاسخ داده شود.
اين تحقيات به نظريه‌هاي زياد و متفاوتي مانند نظريه تثبيت (Consolidation Theory) ، نظريه سنتز پروتئين (Portion Synthesis Theory) ، نظريه ميانجي‌هاي عصبي (Neurotransmitter Theory) و... منجر شده است. اما باز هم اطلاعات و آگاهي انسان از فرايند دقيق اين اعمال ناقص است و پژوهش‌هادر اين زمينه ادامه دارد.
گستره روانشناسي يادگيري
کليد ورود به مطالعات و مباحث روانشناسي مطالعه و آگاهي از روانشناسي يادگيري است. روانشناسي يادگيري پايه‌اي براي درک و فهم ساير حوزه‌هاي روانشناسي است و ساير حوزه‌هاي روانشناسي نيز از نظريات و تحقيقات روانشناسي يادگيري استفادهاي وسيعي مي‌برند. در کنار اين موضوع روانشناسي يادگيري در زندگي روزمره از کاربردي‌ترين حوزه‌هاي روانشناسي است مدرسه ، آموزشگاه‌ها ، روشهاي تربيت کودک ، آموزش رانندگي ، روش‌هاي درماني و انتقال تجربيات از نسلي به نسلي ديگر به يادگيري و روشهاي آن وابسته هستند.
چشم انداز اين علم
اين تفکر که "در آينده از اهميت و جايگاه يادگيري کاسته خواهد شد"، محال است. توجه ، مطالعه ، اظهار نظر و نظريه پردازي در حوزه يادگيري و روش‌هاي آن از قدمتي چند هزار ساله برخوردار است و به نظر مي‌رسد اين وضع در آينده هم ، همين باقي خواهد ماند. انسان هميشه دنبال روش‌هاي جديد و بهتري براي يادگيري است. در حال حاضر پژوهش‌هاي مرتبط با "يادگيري شناختي" از پرکارترين و مقدم‌ترين حوزه‌ها است و در آينده هم اين حوزه فعاليت بيشتري خواهد داشت.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر