روانشناسي زبان نام رشته علمي تازه اي است که از ترکيب دو علم روان شناسي و زبان شناسي به وجود آمده است.
يکي از مسائلي که در هر دو رشته روان شناسي و زبان شناسي مشترک است بررسي رابطه زبان و تفکر است. در اين موضوع اين علوم و خاصه علم تازه شکل گرفته روانشناسي زبان، با سوالاتي از اين قبيل مواجه مي شود: آيا تفکر بدون زبان امکان پذير است؟ ما چگونه افکار و احساسات خود را در قالب زبان مي ريزيم؟ و آيا اين قالب افکار و احساسات ما را تحت تاثير قرار مي دهد؟ آيا شنونده همان چيزي را مي فهمد که گوينده پيام مد نظر داشته؟ آيا کساني که داراي زبان هاي متفاوتي هستند به شيوه متفاوتي مي انديشند؟
در اين مقال سعي داريم تا حدودي از ديدگاه متخصصان به اين سوالات پاسخ دهيم.
يکي از مهمترين سوالات در رابطه بين زبان و تفکر اين است که آيا تفکر بدون زبان ممکن است؟ متخصصين روانشناسي زبان بيان مي دارند که تفکر بدون زبان ممکن است اما در سطحي بسيار پايين که شايد نتوان نام تفکر را بر آن گذاشت مانند تفکر حيوانات منجمله ميمون ها و شامپانزه ها. به گفته بسياري از زبان شناسان و روانشناسان، تنها وسيله تفکر سطح بالا و انتزاعي، زبان است. به عبارتي مي توانيم بيان کنيم که در تفکر سطح بالا زبان همان تفکر است و تفکر همان زبان. زبان ابزار انديشيدن است و بدون اين ابزار انديشه انسان بسيار خام و ابتدايي است. يکي از مهمترين تفاوتهاي انسان با ديگر حيوانات همين توانايي يادگيري زبان است. همين توانايي است که به او قدرت انديشيدن و تفکر سطح بالا را مي دهد. انديشه زبان دروني شده است. اگر مقولات زباني را از ذهنمان بيرون بکشند قادر به انديشيدن نيستيم. امتحان کنيد ببينيد مي توانيد بدون اينکه از زبان استفاده کنيد بيانديشيد؟ آيا مي توانيد بدون اينکه واژه اي را در زهن خود بياوريد بيانديشيد؟ آيا مي توانيد بدون اينکه با خود حرف بزنيد بيانديشيد؟
سوال مهم و هيجان انگيز ديگري که پيش مي آيد اين است که زبان چه تاثيري بر نحوه تفکر و در کل چه تاثيري در جهان بيني ما دارد؟ براي پاسخ دادن به اين سوال بايد به بحث نسبيت زبان بپردازيم. نسبيت زبان بدين معنا است زبان درشناخت ما از جهان تاثير دارد و هر زباني تاثير متفاوتي نسبت به زبانهاي ديگر دارد. نسبيت درزبان براساس دو اصل ويک نتيجه قراردارد.
1) زبان تصوير درستي از جهان خارج به دست نمي دهد.
2) هر زبان واقعيت متفاوتي از جهان به دست مي دهد.
نتيجه: چون زبان جهان واقعي را تحريف مي کند و چون ما در قالب مقولات زباني فکر مي کنيم، پس ما جهان را از دريچه زبان خود مي بينيم و به عبارتي ديگر جهان را تحريف شده و آنگونه که زبانمان برايمان ترسيم مي کند، مي بينيم.
اين بدان مي ماند که شما از پشت عينک خاصي به دنيا بنگريد و قادر نباشيد بدون آن عينک چيزي ببينيد. پس شناخت اين عينک و ويژگي هايش بسيار مهم است تا بتوانيم شناخت خودمان از دنيا را تصحيح کنيم و دست به تعمير و اصلاح اين عينک بزنيم.
در اينجا به بيان مثالهايي مي پردازيم تا مسئله روشن تر شود. يکي از بارز ترين مسائل نام گذاري و طبقه بندي ما از جهان واقعي مي باشد که بر اساس واقعيت نيست. ما مجبوريم بر اساس همان مقوله ها و طبقه بندي هاي زباني بيانديشيم و احساس کنيم نه بر اساس واقعيت. مثلا در طبيعت ترکيبي به نام H2O وجود دارد ولي ما در زبان خود اسامي مختلفي براي آن قائليم از آب گرفته تا يخ، بخار، مه، ابر، شبنم، برف، باران، دريا، برکه، چشمه، درياچه و ..... مثال ديگري که نشان مي دهد طبقه بندي زباني با واقعيت تطابق ندارد رنگ مي باشد. مي دانيم رنگ ناشي از طيف نور مرئي براي انسان است که به صورت طيفي پيوسته است نه گسسته اما زبان رنگ ها را بر اساس مقياسي گسسته تقسيم بندي مي کند و براي آنها نام هاي مختلفي بر مي گزيند. مثلا آبي ، سبز و ... جالب اينجاست که ملل مختلف تقسيم بندي هاي متفاوتي از طيف نور مرئي به دست مي دهند. مثلا يکي از قبايل سرخ پوست امريکا طيف نور را به سه رنگ تقسيم مي کند ولي در فارسي اين طيف نور به هفت رنگ تقسيم مي شود. حال چرا به هفت رنگ تقسيم مي شود خودش جاي بحث دارد و شايد از اينجا ناشي شود که عدد هفت براي ما ايراني ها و خيلي از ملل جهان معناي خاصي دارد. از اين گذشته افراد به تناسب ويژگيها و حرفه و يا علاقه مندي ها يشان تقسيم بنديهاي متفاوتي از رنگ ها دارند. يک نقاش فقط يک نوع رنگ زرد نمي بيند بلکه چندين رنگ زرد در نظر او وجود دارند. زرد تيتانيوم، زرد هندي، زرد اخرايي، و... اينجاست که يک نقاش درک درست تري از رنگهاي دنياي خارج دارد و مي تواند يک نقاشي زيبا خلق کند چون قدرت تميز بيشتري دارد.
اينها مثال هايي کاملا عيني از اين مسئله بود که زبان دنياي ما را تغيير مي دهد و ما از دريچه زبان خود به دنيا نگاه مي کنيم.در اينجا از آوردن مثال هايي پيچيده تر در مورد اينکه چگونه زبان درک ما از مفاهيمي انتزاعي همچون آزادي، امنيت، عشق، خدا و... را تحت تاثير قرار مي دهد پرهيز مي کنيم.
همانطور که ديديم زبان ها هر يک تصوير متفاوتي ازجهان به ما ارائه مي کنند و کاربران هر زبان دنيا را متفاوت از ديگران مي بينند و چون از کودکي با زباني انس مي گيرند گمان مي کنند که ديگران نيز دنيا رامانند آن ها مي بينند. يکي از مسائلي که مي تواند درک درست تري از جهان خارج در مقبل تحريف زبان به ما بدهد اين است که فرد به چند زبان مسلط باشد. کسي که به چند زبان مسلط است تصوير درست تري از دنياي خارج دارد چون مي تواند مقايسه کند. کسي که فقط يک عينک بر چشم دارد نمي تواند دنيا را طور ديگري ببيند اما کسي که چندين عينک استفاده مي کند مي تواند در مورد نواقص و مزاياي هر يک به قضاوت بنشيند. به نظر من از زبان يک فرد مي توان به خيلي از خصوصيات فرد پي برد. کسي که زبان گسترده تر و پيچيده تري دارد مسلما تفکر سطح بالاتري دارد و حتي مي توان گفت کسي که دايره واژگاني بيشتري دارد در تفکر انتزاعي برتر و بهتر عمل مي کند. و حتي مي توان پا را فراتر گذاشت و گفت کسي که زبان انتزاعي تري دارد با هوش تر است. در بسياري از آزمون هاي هوش که معروف ترين آنها «وکسلر» است، نيمي از سوالات آزمون به تواناييهاي کلامي بستگي دارد. پس مي بينيم که زبان و گسترش و توسعه آن يکي از مولفه هاي هوش درنظر گرفته شده است.
زبان فارسي ويژگي هاي خاص خود را دارد و کاربران اين زبان نوع تفکر خاصي دارند. جاي خالي تحقيقاتي پيرامون ويژگي هاي زبان فارسي و تاثيرش بر نحوه تفکر فارسي زبانان احساس مي شود. اميد است اين رشته نو پا (روان شناسي زبان) بتواند جاي خود را در محافل علمي و تحقيقاتي ايران باز کند.
برگرفته از کتاب زبان و تفکر محد رضا باطني (1373) انتشارات معاصر.
۱۳۸۸ بهمن ۲۵, یکشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر