۱۳۸۹ مهر ۴, یکشنبه

کتابخانه ی برخط

روز شنبه شنیدم که کتابخانه دانشکده ادبیات و کتابخانه مرکزی دانشگاه بیرجند برخط شده است. خبر خوشی است و جا دارد به مسئولان و مجریان این طرح تبریک گفت. البته من که از سایت خوابگاه هرچه تلاش کردم نتوانستم وصل شوم. امیدوارم این مشکل به زودی برطرف شود. در غیر این صورت، برای خوابگاه نشینان عملا فرقی نمی کند که کتابخانه برخط باشد یا نباشد.

پس از یک سال

پس از یک سال جستجو و مطالعه پیرامون یک مطلب، به چه میزان می توان گفت یا نوشت؟ شاید به نظر برخی برسد، خوب خیلی چیزها می توان گفت. بله خیلی چیزها می توان گفت و نوشت؛ اما با چه ارزشی و با چه اعتباری. پس از یک سال تلاش (گاهی شبانه روزی) اگر چیز زیادی برای گفتن نداشته باشی، به همان چیز اندک ی که برای گفتن داری دو دستی می چسبی. همانند یک فرزند. در عین حال نباید این فرزند را دوست بداری. کاری بس دشوار. که اگر بخواهی عواطفت را وارد ماجرا کنی دیگر نمیتوانی بدون تعصب و گرایش باشی.
آنچه که از این می آموزی این است که ارزش علم تا چه حد است. پس از یک سال تلاش و جستجو تازه به جایی رسیدی که تنها می توانی چند جمله ی کوچک آن هم با شک و تردیبد و قابل تعمیم به زمان و مکان محدودی بیان کنی. این است ارزش علم. خیلی مشکل است که بتوانی آجری به روی آجر دیگران بگذاری. وقتی به تاریخ علم می نگری و با پوست و گوشتت درک میکنی که هزاران آزاده این بنا را تا به اینجایی که تو ایستاده ای معماری کرده اند، یک حالت احترام و سکوت معناداری به آدم دست می دهد. خود را در مقابل انسانی ترین بنای بشری می بینی.

۱۳۸۹ مهر ۳, شنبه

سال تحصیلی را با اصلاح دیدگاه ها شروع کنید

در آغاز سال تحصیلی یکی از مورادی که معلمان (خصوصا معلمان پایه های اول) باید بدان توجه خاصی داشته باشند این است که سعی کنند در همین آغاز راه، دیدگاه دانش آموزان را در مورد توانایی ها و کمبودهای خودشان، دلایل شکست و پیروزی در تکالیف مدرسه، و ارزش خودشان تصحیح کنند. در زیر پیشنهادهایی در این باره به معلمان عزیر ارائه می کنم.
1. سعی کنید در ابتدای سال از دانش آموزان بخواهید که توصیفی از توانایی های و کمبوهای خودشان در دروس مختلف را روی یک برگه بنویسند تا بتوانید بر اساس آن به اصلاح خود پنداره ی تحصیلی دانش آموزان بپردازید.
2. سعی کنید که به دانش آموزان بیاموزید که هرکسی توانایی های خاصی دارد و هر فردی باید به دنبال شکوفا کردن توانایی های خودش باشد.
3. بازخورد صحیحی از توانایی ها و نقایص دانش آموزان به آنها بدهید تا دانش آموزان بتوانند تصویر درستی از خود داشته باشند.
4. هنگامی که به دانش آموزان بازخود می دهید، آنها را قضاوت نکنید؛ بلکه فقط منصفانه و به موقع توصیفشان کنید.
5. قبل از اینکه از دانش آموزان بخواهید که فعالیتی را انجام دهند، سعی کنید خودکارامدی آنها را با جملاتی تقویت کنید.
6. اگر دانش آموزی در تکلیفی که در حد توانایی هایش است موفق شود، سعی کنید او را متوجه تلاشی که کرده بکنید و او را از اینکه موفقیت را به شانس و یا استعداد و یا آسانی تکلیف ربط دهد برحذر بدارید.
7. اگر دانش آموزی در تکلیفی که در حد تواناییهایش است شکست خورد، سعی کنید او را متوجه تلاش ناکافی بکنید و به او بگویید که اگر تلاش بیشتری می کرد موفق میشد. و از اینکه عدم موفقیت را به عدم استعداد و یا شانس و یا سخت بودن تکلیف ارتباط دهید بپرهیزید.
8. به دانش آموزان نشان دهید که حتی اگر شکست بخورند باز هم ارزشمند هستند. هیچگاه عزت نفس دانش آموزان را خدشه دار نکنید.

۱۳۸۹ شهریور ۳۰, سه‌شنبه

۱۳۸۹ شهریور ۲۵, پنجشنبه

فقر همه جا سر می کشد

فقر
مي خواهم بگويم ......
فقر همه جا سر مي كشد .......
فقر، گرسنگي نيست، عرياني هم نيست ......
فقر، چيزي را " نداشتن " است، ولي، آن چيز پول نيست ..... طلا و غذا نيست .......
فقر، همان گرد و خاكي است كه بر كتاب هاي فروش نرفته ی يك كتاب فروشي مي نشيند ......
فقر، تيغه هاي برنده ی ماشين بازيافت است،‌ كه روزنامه هاي برگشتي را خرد مي كند ......
فقر، كتيبه ی سه هزار ساله اي است كه روي آن يادگاري نوشته اند .....
فقر، پوست موزي است كه از پنجره ی يك اتومبيل به خيابان انداخته مي شود .....
فقر، همه جا سر مي كشد ........

فقر، شب را " بي غذا " سر كردن نيست .
فقر، روز را " بي انديشه" سر كردن است .
ع. ش

۱۳۸۹ شهریور ۲۲, دوشنبه

وقتی رئیس، مدیر نبود و مدیر، رئیس نبود

امروز برای انجام کارهای پایان نامه ام، گذرم به دوایر مختلف دانشگاه افتاد که همچون گذر بر پا به مرگی نزار بود. البته این که می خواهم برایتان بازگو کنم، یکی از هزار است. آخر آنقدر وضع خراب است که وقت اعتراض کردن به همه ی امور را نداری، وقتی طاقتت تاب می شود صدایت درمی آید اعتراض میکنی.
اول از دانشکده ی خودمان شروع کنم، دانشکده ی تازه تاسیس شده ی روانشناسی، بعد سراغ دانشکده ادبیات هم خواهم رفت.
از درب دانشکده ی روانشناسی که وارد می شوی، دست راست، درست روبروی دستشویی (ببخشید)، اطاقی است که سردرش نوشته شده، «انتشارات». در فرهنگ لغات، انتشارات از ریشه ی نشر است که به معنای پراکندن، پخش کردن و... می باشد. در محیط دانشگاهی، انتشارات به معنای مکانی است که دانشجویان می توانند درآن مکان کپی یا پرینت بگیرند. لذا وقتی در سردر اطاقی در دانشگاه می نویسند «انتشارات»، یعنی جایی است که به نشر آثار احتمالا علمی و یا غیر علمی دانشجویان و غیره می پردازد. اما افسوس و صد افسوس که از انتشاراتی دانشکده ی ما چیزی جز سکوت منتشر نمی شود. البته شاید اشتباهی رخ داده باشد، وگرنه، نه انتشاراتی جایش جلوی دستشویی است و نه سکوت از آن منتشر می شود (ناگفته نماند، نشر سکوت هم خودش کار بزرگی است که از هر کسی بر نمی آید). البته بهتر بود چیز دیگری سردر اطاق کذایی می نوشتند. مثلاً انکسارات، اختراعات، ابداعات، اکتشافات، افتضاحات یا اصلاً انتظامات. من چه می دانم، هرچه غیر از انتشارات. اصلاً چرا چیزی بنویسند؟؟؟ کلاً تابلو را بردارند و خیال همه را راحت کنند. کسی هم مثل من فکر نمی کند آنجا انتشاراتی باشد و بعد بخواهد ایراد بگیرد که چرا دائم التعطیل است.
از اون قسمت ساختمون که بیایم بیرون، از پله ها که بالا بریم، این دفعه سمت چپ، درست دم پله ها اولین اطاق، بازم یه اطاقه که سردرش نوشته «مرکز کامپیوتر»، البته دقیقاً یادم نیست که الان تابلویی داشته باشه یا نه، ولی قبلنا داشت. مرکز کامپیوتر هم متشکل شده از چند تا کامپیوتر و یه پرینتر. خوب حالا که چی؟ از حدود 8 کامپیوتری که اونجا موجوده، تقریباً 4 دستگاهش کار نمی کنه، با دو دستگاهشم نمی شه به اینترنت وصل شد. اون دوتای دیگم معمولاً تصرف شدن. البته می دونم ها، هنوز سال تحصیلی شروع نشده؟!، با همون دوتا هم میشه کار برو بچ رو راه انداخت، وقت که مهم نیس آقا جون، من منتظر میشم تا اون تموم کنه، اون منتظر میشه تا من تموم کنم، خلاصه با هم می سازیم. اما یه چیز رو دیگه نمیشه تحمل کرد. وقتی پرینتر خراب میشه. وای خدایا باید اینهمه راه رو بری تا نزدیک سلف، تا یه برگ پرینت بگیری. تازه توی این روزام باید یه ساعت توی صف بمونی. نمی شد سلف نزدیک دانشکده بود، یا اقلا دانشکده نزدیکه سلف بود؟ یا حتی سلف توی دانشکده بود؟!! اصلا ًچرا پرینتر گذاشتن توی مرکز کامپیوتر؟ اون وقتایی که پرینتر نبود بهتر بود. حداقل می تونستی واسه خودت برنامه ریزی کنی. از قبل پرینت می گرفتی و بعد میرفتی دانشکده.
از همون راهی که اومده بودم برگشتم. از پله ها پایین اومدم و از در دانشکده بیرون زدم. رفتم طرف سلف. کلی آینده ساز (دانشجو) رو دیدم که خیلی مودب و موقر توی صف پرینت واساده بودن. صف حدود ده متری می شد. کمی صبر کردم دیدم نمی صرفه. خودم رفتم داخل و با اجازه صاحب مغازه شروع کردم به پرینت گرفتن. دیدم سرش خیلی شلوغه، تازه می تونستم برم از دانشکده ادبیات کپی بزنم، مجانیم میشد. با این فکرا راهی دانشکده ی ادبیات شدم. آخه اونجام واحدی داره به اسم «انتشارات»؟؟؟!!!.
از در دانشکده ی ادبیات که وارد شدم، به سمت چپ پیچیدم. اون وسطا یه اطاقی بود که سردرش زده بود «انتشارات». وارد اطاق شدم. اطاق خلوت خلوت بود. مثل اینکه گنجی رو کشف کرده باشم که هیچکی ازش خبر نداره، یواشکی نزدیک تر رفتم. با افتخار پایان نامم رو دادم دست طرف که برام کپی بگیره. طرفم بعد از کمی غرولند که دیر اومدی و .... کاغذا رو ریخت حلق دستگاه. یارو (فکر بد نکنید منظورم همان دستگاه کذایی است) که چندتایی رو تو دل خودش کشید، از فرط بار علمی پایان نامه (جدی نگیرید)، یهو رو دل کرد. سرتون رو درد نیارم از چهار تا دستگاهی که توی انتشاراتی بود، هیچ کدومش کار نمی کرد؟؟؟؟!!!!!!! وای خدای من، مخم داشت سوت می کشید. با توپی پر، رفتم پیش رئیس دانشکده. رئیس نبود. به همین سادگی. ای کاش می بود تا کمی از خجالتش در میومدم. رفتم به اطاق معاونش که کمی نوازشش کنم. گفتم چرا دستگاه خوب نمی خرین بزارین توی انتشارات که دانشجو واسه 100 برگ کپی یک ساعت و نیم معطل نشه؟ گفت: «بودجه نداریم». گفتم چطور دانشگاه زابل بودجه داره شما ندارین؟ گفت: «هر دانشگاهی بودجه خاص خودشو داره» و خلاصه از این حرفا. گفتم چرا دستگاه ها رو سرویس نمی کنن؟ کمی من و من کرد و یه چیزایی گفت که یادم نیس. گفتم چرا توی ساختمان مرکزی دو دستگاه چاپگر دیجیتال گذاشتید که نهایتاً روزی 100 برگ باهاشون کپی می گیرن و بعد توی انتشاراتی، چاپگر آنالوگ 10 سال پیش رو گذاشتید؟ خداییش این دفعه مردونگی به خرج داد و چیزی نگفت. دمش گرم.
خلاصه کمی که گرد و خاک کردم، از اطاق معاون زدم بیرون. با دستایی خالی و ذهنی پر، که چرااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حالا که اینا رو گفتم بزار یه چیزای دیگه هم بگم. به گفته ی منبعی موثق (ه. ج)، روز یک شنبه ی همین هفته، کارمندان دانشکده ی ادبیات، در ساعات اداری، برای تبریک عید فطر گذشته، به خدمت ریاست دانشکده رفته و بعد از زیارت رئیس، در گروه هایی چند نفری در اطاق هایشان به خوش و بش کردن و بحث پیرامون هر آنچه غیر از آن کاری که برایش استخدام شده اند، پرداخته اند. خوب شد معنی کار مضاعف هم فهمیدیم. کار مضاعف یعنی اینکه سر کار بروی، ولی علاوه بر کارَت در اداره، کارهای دیگری هم بکنی. هرکسی هم کارهای بیشتری درکنار کارش در اداره انجام بده، مضاعف تر کار می کنه. مثلاً کسی که معاونه، بوفه داره، انتشاراتی داره، خرید وفروش زمین می کنه، و..... از همه مضاعف تر کار می کنه.
سخن رو به شعری از فردوسی ختم می کنم و برای همه آرزوی نظم و تعهد دارم.

ز ایران وز ترک وز تازیان
نژادی پدید آید اندر میان
نه دهقان نه ترک و نه تازی بود
سخنها به کردار بازی بود
همه گنجها زیر دامن نهند
بکوشند و کوشش به دشمن دهند
نه جشن و نه رامش نه گوهر نه نام
به کوشش ز هر گونه سازند دام
زیان کسان از پی سود خویش
بجویند و دین اندر آرند پیش
بریزند خون از پی خواسته
شود روزگار بد آراسته
نباشد بهار از زمستان پدید
نیارند هنگام رامش نبید
ز پیشی و بیشی ندارند هوش
خورش نان کشکین و پشمینه پوش

۱۳۸۹ شهریور ۱۱, پنجشنبه

اسرار ناشناخته ی مغز بشر

سال گذشته یکی از تکالیفی که در درس روانشناسی رشد به من محول شد، در مورد رشد و تکامل مغز بود. برای آن تکلیف زحمت زیادی کشیدم حتی بیش از آنچه که استاد مورد انتظارش بود و تنها انگیزه ام هم علاقه ای بود که به اسرار ناشناخته ی مغز داشتم. پس از اینکه یک ماه تمام روی تکلیفم کار کردم به اینجا رسیدم که شناخت مغز یعنی شناخت کل هستی. امشب پیامی ازدوستی بسیار گرامی دریافت کردم که برایم بسیار جالب بود و مرا دوباره به حرفم برگرداند که شناخت مغز یعنی شناخت هستی. تصمیم گرفتم آن را در اینجا برای شما بیاورم و اما آن پیام:

يك جراح استخوان مي گويد: به نظر من يك سري اعمال و حركات وجود دارد كه مغز انسان قادر به انجام آن نيست و يا اينكه براي آن ها برنامه ريزي نشده است. تست زير اين نكته را ثابت ‌مي كند. تست زير نمونه‌ یی از حركاتي است كه با انجام آن مغز درگير و گيج مي شود. حتي اگر بارها و بارها اين عمل را انجام دهيد، مغز با سردرگمي زياد همان نتيجه را نشان خواهد داد و‌ هيچ تغييري بوجود نخواهد آمد. يعني شما نمي توانيد، با سعي و تمرين مداوم پاي تان را با هوش كنيد. چرا كه مغز شما از قبل برنامه ريزي شده است.
اين تست بسيار هيجان انگيز تنها چند ثانيه طول مي‌كشد. باور كردني نيست، ولي كاملا صحت دارد. همين حالا آن را امتحان كنيد:

1. در حاليكه مقابل مانيتورتان نشستيد (هر جاي ديگر مانند؛ صندلي، مبل...) پاي راستتان را كمي بالا آوريد و در جهت عقربه‌هاي ساعت بچرخانيد.
2. در همين حال با دست راست شماره 6 را در هوا بنويسيد. مسير چرخش پاي شما تغيير كرد نه؟!! يعني پاي شما خلاف عقربه‌هاي ساعت شروع به چرخيدن كرد. درسته؟!!!

هنوز دانشمندان علتي براي اين عكس العمل مغز پيدا نكرده‌اند.

اهمیت تربیت کودکان از دیدگاه انشتاین

«تا زماني که حتي يک کودک ناخرسند روي زمين وجود دارد، هيچ کشف و پيشرفت جدي براي بشر وجود نخواهد داشت»
آلبرت انشتاین