سال اول کاری، در منطقه ی ماهیدشت در پایه ی دوم و سوم تدریس می کردم. یادم می آید یک روز می خواستم از بچه ها آزمون تقسیم بگیرم. برای همین یک تقسیم روی تخته نوشتم و از دانش آموزان خواستم که هر کسی می تواند بیاید این تقسیم را حل کند. یکی از دانش آموزان بلند شد و با جرات هرچه تمام تر گفت: «آقا من بیام». پای تابلو آمد و شروع کرد به حل کردن. بعد از اینکه کلی به مخش فشار آورد، یه جایی گیر کرد. از وی خواستم اجازه بدهد فرد دیگری بیاید و تقسیم را حل کند. نفر بعدی را خودم صدا زدم: «احمد بیا پای تابلو و تقسیم رو حل کن». احمد آمد، نوشته های روی تابلو را پاک کرد و دوباره تقسیم را نوشت، اما هر چه فکر کرد نتوانست چیزی بنویسد. برای همین من نفر بعدی را صدا کردم: «سعید تو بیا». نفر بعدی آمد مثل نفر اول تخته را پاک کرد و دوباره تقسیم را نوشت. این رفتارش را که دیدم به فکر فرو رفتم. چرا تخته را پاک کرد، احمد که چیزی ننوشته بود. تخته که تمیز بود. همه چیز که حاضر بود، تازه تقسیم هم نوشته شده بود پس چرا سعید تخته را پاک کرد؟ بعد از ساعت کلاس با خودم فکر می کردم و کلی چیزهای جالب در مورد رفتار احمد به دستم آمد. آن موقع به ذهنم رسید نکند سیاست مدارهای ما هم مثه سعید هستند. آخر هر کدامشان که می رود و آن یکی می آید، تمام کار های قبلی را بد می داند و از صفر شروع می کند؟؟؟!!!
روزهای بعد به این رفتار دانش آموزان بیشتر توجه می کردم. دیدم در خیلی از کارهایشان این طور هستند. حتی موقعی که یک عمل ریاضی در دفترشان انجام می دهند، وقتی یه اشتباه کوچک مرتکب می شوند، هر چه را نوشته بودند پاک می کردند. برایم عجیب بود. این سوال در ذهنم ماند که چرا بعضی بچه ها اینطوری رفتار می کنند.
اگه کسی میدونه چرا به منم بگه.
روزهای بعد به این رفتار دانش آموزان بیشتر توجه می کردم. دیدم در خیلی از کارهایشان این طور هستند. حتی موقعی که یک عمل ریاضی در دفترشان انجام می دهند، وقتی یه اشتباه کوچک مرتکب می شوند، هر چه را نوشته بودند پاک می کردند. برایم عجیب بود. این سوال در ذهنم ماند که چرا بعضی بچه ها اینطوری رفتار می کنند.
اگه کسی میدونه چرا به منم بگه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر