دکارت: تا کتابی هست برای فهمیدن، تا کشیش غمگساری هست که در حکم وجدانم است و تا پزشکی هست که به من می گوید چه بخور و چه نخور، دیگر چرا خودم را به زحمت اندازم؟ چرا این کارهای ملالت آور را به دیگران نسپارم؟
در دنیای امروزی به علت وسعت ارتباطات و تخصصی شدن امور، هر روزه انسان ها در معرض توصیه ها و باید و نباید هایی از طرف متخصصین و دیگرانی قرار می گیرد که علاوه بر فواید، می تواند معایبی نیز داشته باشد. از تبلیغات شرکت های مختلف تا فلان دکتر و متخصص، مجلات خبری، اینترنت که خودش دنیای دیگری است. انسان های امروزی به برکت همین پیشرفت و تخصصی شدن امور، زیر بار سنگین اطلاعاتی که هر روزه بدان ها ارائه می شود، فرصت، توان و نیازی به اندیشیدن ندارند. در تمامی زمینه ها افرادی هستند که به جای شما می اندیشند. در سیاست، در فرهنگ، در دین، در اقتصاد و .... در این رابطه عده ی اندکی می اندیشند و تولید می کنند و عده کثیری این اندیشه ها را مصرف می کنند. تفاوت عمده ی ملل پیشرفته با ملل عقب مانده ای مثل ما در همین جاست. شاید بارها پیامک ها، کلیپ ها، ایمیل ها، کتاب ها و سخنرانی هایی را در مورد تفاوت های ایرانیان با سایر ملل را دیده و یا مطالعه کرده اید. در اکثر این موراد به مسائلی سطحی و نتایج توجه شده است تا به عمق مسئله و فرایند ها. مثلاً می گویند ایرانی قانون شکن، دروغ گو، لاف زن، بی برنامه، بی نظم و...است اما خارجی ها فلان و بهمان. آیا با آگاهی از اینکه چه هستیم گرهی باز می شود؟ یا باید به علل ریشه ای تر بپردازیم؟ صد سال پیش، جمال الدین اسد آبادی، بزرگ ترین مشکل ما را بی قانونی دانست. اما آیا در این صد سال تغییری کردیم؟ شما را به گفته ی دکارت در آغاز این متن ارجاع می دهم و این سخن انشتاین را می آورم که: اندیشیدن سخت ترین کار برای انسان است.
اگر می خواهید متمدن و روشنفکر محسوب شوید، اگر می خواهید در امور مربوط به خودمان پیشرو باشیم نه پیرو و اگر می خواهید زندگی تان را خودتان مدیریت کنید، نباید اجازه دهید که زندگیتان جولان گاه اندیشه های دیگران شود. تا انسان ها توان اندیشیدن نداشته باشند، با اندیشه های دیگران به جایی نخواهند رسید.
در زمان های گذشته انسان ها اندیشمند تر از امروز بودند. امروزه افراد دانشمندی می بینیم که خالی از اندیشه اند. مثلاً به افرادی بر می خوریم که تاریخچه 100 ساله لیونل مسی، سایز کمر جنیفر لوپز، موقعیت پایگاه فضایی ناسا در آسمان، نام پسرخاله آبدارچی مایکروسافت و ... را می داند و خلاصه از واجبات است که در مورد همه چیز، چیزکی بدانند. اما دریغ از زره ای اندیشه. البته شاید این نسل امروزی حاصل تربیت ما معلمان باشد که ذهن کودک را انبار تصور می کردیم که باید با زور لگد هم که شده یک مشت اطلاعات داخلش بچپانیم و همین طرز فکر ما در مورد ذهن، به نوجوانان و جوانان امروزی انقال یافته که به ذهن خود به عنوان انباری نگاه می کنند که هی باید یاد بگیرند و بدون اینکه بدانند این یادگیری به چه دردشان می خورد و بدون اینکه از اطلاعات وارد شده، اطلاعات دیگری تولید شود. اگرچه لازمه ی تفکر و آفرینش داشتن حداقلی از دانش است، اما دانش گزینش شده و هدفمند نه هر دانشی.
ساختار کتاب درسی، برنامه ی آموزشی، کلاس، قوانین و روش تدریس معلم، فضا را برای اندیشیدن و اندیشمند تربیت کردن باز نمی کند. بارها شنیده و دیده و یا خوانده ام، سیاحان و کسانی که با ایرانیان برخورد دارند از هوش سرشار ایرانیان و از دایره اطلاعات ایرانی به وجد می آیند اما آن ها نمی دانند که دریغ از اندیشه و خلاقیت و آفرینش. امروزه با تکنولوزی ناشی از اندیشه ی اندیشمندان، دیگر نیازی به حفظ این همه اطلاعات نیست چرا که می توانید میلیون ها واحد اطلاعاتی را در حافظه ی گوشی تان داشته باشید و هر اطلاعاتی را می توانید از دریای وب به دست آورید. شاید بپرسید پس تکلیف آموزش در مدارس چیست؟ حال که در دنیای امروزی هر اطلاعاتی را می توان در مدت اندکی به دست آورد پس چه چیزی را باید آموزش داد؟ مدارس باید روش ها و مهارت ها را آموزش دهند. روش تفکر، روش حل مسئله، روش تحقیق و مهارت های زبانی، ارتباطی و .... فرد مجهز به این روش ها و مهارت ها، از اطلاعات و منابع موجود دانش به صورت هدفمند استفاده می کند و دانش جدیدی تولید می کند و از سطح مصرف کننده بالاتر می رود. ما باید در مدارس مان تولید کننده ی دانش تربیت کنیم نه انباری. مهمترین و اساسی ترین روشی که باید به کودکان آموخته شود روش اندیشیدن است. اندیشیدن بدون خطا. چگونه بدون خطا بیاندیشیم؟ روش صحیح اندیشه و حل مسئله چیست؟ و چگونه آن را به کودکان و دانش آموزان مان آموزش دهیم؟ در نوشته های بعدی به این موضوع خواهم پرداخت
ادامه دارد...
در دنیای امروزی به علت وسعت ارتباطات و تخصصی شدن امور، هر روزه انسان ها در معرض توصیه ها و باید و نباید هایی از طرف متخصصین و دیگرانی قرار می گیرد که علاوه بر فواید، می تواند معایبی نیز داشته باشد. از تبلیغات شرکت های مختلف تا فلان دکتر و متخصص، مجلات خبری، اینترنت که خودش دنیای دیگری است. انسان های امروزی به برکت همین پیشرفت و تخصصی شدن امور، زیر بار سنگین اطلاعاتی که هر روزه بدان ها ارائه می شود، فرصت، توان و نیازی به اندیشیدن ندارند. در تمامی زمینه ها افرادی هستند که به جای شما می اندیشند. در سیاست، در فرهنگ، در دین، در اقتصاد و .... در این رابطه عده ی اندکی می اندیشند و تولید می کنند و عده کثیری این اندیشه ها را مصرف می کنند. تفاوت عمده ی ملل پیشرفته با ملل عقب مانده ای مثل ما در همین جاست. شاید بارها پیامک ها، کلیپ ها، ایمیل ها، کتاب ها و سخنرانی هایی را در مورد تفاوت های ایرانیان با سایر ملل را دیده و یا مطالعه کرده اید. در اکثر این موراد به مسائلی سطحی و نتایج توجه شده است تا به عمق مسئله و فرایند ها. مثلاً می گویند ایرانی قانون شکن، دروغ گو، لاف زن، بی برنامه، بی نظم و...است اما خارجی ها فلان و بهمان. آیا با آگاهی از اینکه چه هستیم گرهی باز می شود؟ یا باید به علل ریشه ای تر بپردازیم؟ صد سال پیش، جمال الدین اسد آبادی، بزرگ ترین مشکل ما را بی قانونی دانست. اما آیا در این صد سال تغییری کردیم؟ شما را به گفته ی دکارت در آغاز این متن ارجاع می دهم و این سخن انشتاین را می آورم که: اندیشیدن سخت ترین کار برای انسان است.
اگر می خواهید متمدن و روشنفکر محسوب شوید، اگر می خواهید در امور مربوط به خودمان پیشرو باشیم نه پیرو و اگر می خواهید زندگی تان را خودتان مدیریت کنید، نباید اجازه دهید که زندگیتان جولان گاه اندیشه های دیگران شود. تا انسان ها توان اندیشیدن نداشته باشند، با اندیشه های دیگران به جایی نخواهند رسید.
در زمان های گذشته انسان ها اندیشمند تر از امروز بودند. امروزه افراد دانشمندی می بینیم که خالی از اندیشه اند. مثلاً به افرادی بر می خوریم که تاریخچه 100 ساله لیونل مسی، سایز کمر جنیفر لوپز، موقعیت پایگاه فضایی ناسا در آسمان، نام پسرخاله آبدارچی مایکروسافت و ... را می داند و خلاصه از واجبات است که در مورد همه چیز، چیزکی بدانند. اما دریغ از زره ای اندیشه. البته شاید این نسل امروزی حاصل تربیت ما معلمان باشد که ذهن کودک را انبار تصور می کردیم که باید با زور لگد هم که شده یک مشت اطلاعات داخلش بچپانیم و همین طرز فکر ما در مورد ذهن، به نوجوانان و جوانان امروزی انقال یافته که به ذهن خود به عنوان انباری نگاه می کنند که هی باید یاد بگیرند و بدون اینکه بدانند این یادگیری به چه دردشان می خورد و بدون اینکه از اطلاعات وارد شده، اطلاعات دیگری تولید شود. اگرچه لازمه ی تفکر و آفرینش داشتن حداقلی از دانش است، اما دانش گزینش شده و هدفمند نه هر دانشی.
ساختار کتاب درسی، برنامه ی آموزشی، کلاس، قوانین و روش تدریس معلم، فضا را برای اندیشیدن و اندیشمند تربیت کردن باز نمی کند. بارها شنیده و دیده و یا خوانده ام، سیاحان و کسانی که با ایرانیان برخورد دارند از هوش سرشار ایرانیان و از دایره اطلاعات ایرانی به وجد می آیند اما آن ها نمی دانند که دریغ از اندیشه و خلاقیت و آفرینش. امروزه با تکنولوزی ناشی از اندیشه ی اندیشمندان، دیگر نیازی به حفظ این همه اطلاعات نیست چرا که می توانید میلیون ها واحد اطلاعاتی را در حافظه ی گوشی تان داشته باشید و هر اطلاعاتی را می توانید از دریای وب به دست آورید. شاید بپرسید پس تکلیف آموزش در مدارس چیست؟ حال که در دنیای امروزی هر اطلاعاتی را می توان در مدت اندکی به دست آورد پس چه چیزی را باید آموزش داد؟ مدارس باید روش ها و مهارت ها را آموزش دهند. روش تفکر، روش حل مسئله، روش تحقیق و مهارت های زبانی، ارتباطی و .... فرد مجهز به این روش ها و مهارت ها، از اطلاعات و منابع موجود دانش به صورت هدفمند استفاده می کند و دانش جدیدی تولید می کند و از سطح مصرف کننده بالاتر می رود. ما باید در مدارس مان تولید کننده ی دانش تربیت کنیم نه انباری. مهمترین و اساسی ترین روشی که باید به کودکان آموخته شود روش اندیشیدن است. اندیشیدن بدون خطا. چگونه بدون خطا بیاندیشیم؟ روش صحیح اندیشه و حل مسئله چیست؟ و چگونه آن را به کودکان و دانش آموزان مان آموزش دهیم؟ در نوشته های بعدی به این موضوع خواهم پرداخت
ادامه دارد...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر