۱۳۸۹ شهریور ۲۵, پنجشنبه

فقر همه جا سر می کشد

فقر
مي خواهم بگويم ......
فقر همه جا سر مي كشد .......
فقر، گرسنگي نيست، عرياني هم نيست ......
فقر، چيزي را " نداشتن " است، ولي، آن چيز پول نيست ..... طلا و غذا نيست .......
فقر، همان گرد و خاكي است كه بر كتاب هاي فروش نرفته ی يك كتاب فروشي مي نشيند ......
فقر، تيغه هاي برنده ی ماشين بازيافت است،‌ كه روزنامه هاي برگشتي را خرد مي كند ......
فقر، كتيبه ی سه هزار ساله اي است كه روي آن يادگاري نوشته اند .....
فقر، پوست موزي است كه از پنجره ی يك اتومبيل به خيابان انداخته مي شود .....
فقر، همه جا سر مي كشد ........

فقر، شب را " بي غذا " سر كردن نيست .
فقر، روز را " بي انديشه" سر كردن است .
ع. ش

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر