اهميت تعليم و تربيت بر اهل خرد و انديشه ناگفته پيداست. بعلاوه مردم عادي نيز در نطق هايشان بر اهميت تعليم و تربيت اذغان دارند و اگر در مقام مقايسه برآيند، مقطع ابتدايي را بيش از ساير مقاطع مهم قلمداد مي کنند. اما در عمل اينگونه نيست!!! ما ايراني ها يادگرفته ايم شعار بدهيم و يادگرفته ايم در همه جا به هر قيمتي که شده در نظر ديگران خوب جلوه کنيم. براي همين اصلاً نمي شود روي حرفمان حساب باز کرد و لزوماً به هر چه مي گوييم معتقد نيستيم.
من با رتبه 1115 از منطقه 2 در سال 1381 انتخاب رشته کردم و خوشبختانه در اولين گزينه ي انتخابي ام پذيرفته شدم و الان حدود 8 سال است که به تدريس مشغولم. هميشه در رويا هايم آرزوي معلم شدن را داشتم، آن هم معلم روانشناسي. اما به دلايلي تا کنون موفقف نشده ام در اين پست کار کنم و از همان ابتدا وارد مقطع ابتدايي شدم. گرچه به دليل خاطرات بدي که از دوران ابتدايي خودم داشتم، اصلاً دوست نداشتم که در مقطع ابتدايي تدريس کنم، اما روزگار نظر و عقايد انسان را تغيير مي دهد.
از همان آغاز که براي ثبت نام در دوره کارداني آموزش ابتدايي به مرکز تربيت معلم شهيد مدرس ايلام مراجعه کردم، تحقير را در سخنان همکار آينده ام (فرد ثبت نام کننده آقاي ..... بلوچي) ديدم که به من گفت: حتماً بد انتخاب رشته کردي نه؟؟ اين سخنش برايم خيلي سنگين بود و الان سنگين تر. در اوايل ورود به دانشگاه که هنوز هويت شغلي مستحکمي نداشتم، بارها خواستم که از تربيت معلم انصراف دهم و در رشته ي روانشناسي ادامه تحصيل دهم اما نشد يا نخواستم که بشود. نگاه ها، حرف ها، و مقايسه ها همه حاکي از ديدي حقيرانه به آموزش ابتدايي بود. سرخوردگي و افسردگي را مي شد در ميان همکلاسي هايم ديد. هنوز هم مي شود در ميان همکارانم ديد. همگي به فکر فرار از منجلابي که تصور مي کنند در آن گيرافتاده اند هستند. نحوه ي نگاه و ديد مردماني که با آنها برخورد داشته ام به آموزش ابتدايي را با پوست و گوشت و استخوانم حس کرده ام. نگاه محقرانه شان، برايم کمي ترحم آور و بسيار آزار دهنده است.
بعد از اينکه فوقت رو گرفتي بازم ميخواي به بچه ها درس بدي؟
تا کي ميخواي با بچه ها سرو کله بزني؟
دنبال تغيير مقطع نيستي؟
به فکر بيرون آمدن از آموزش و پرورش نيستي؟
متاسفانه اينها نمونه هايي است از خروار که هر روزه از دهان مبارک همکاران و اطرافيانم مي تراود. آخر کسي نيست بگويد مگر تدريس در مقطع ابتدايي چه ايرادي دارد؟
در مقاله اي مي خواندم که در ترکيه هم معلماني که داراي مدارک بالاتر هستند گرايش دارند که در مقاطع بالاتر تدريس کنند. نمي دانم شايد دليلش اين باشد که اين معلمان حس مي کنند در مقاطع پايين تر نمي توانند تمام توانايي هايشان را به نمايش بگذارند. البته پاي سخنان بسيار از اين دست معلمان که به فکر در رفتن از مقطع ابتدايي هستند نشسته ام و برخلاف آنچه برخي اظهار مي دارند مسئله بيش از آنکه مالي باشد رواني است. بيشتر معلمان ابتدايي از نگاه هاي تحقير آميز جامعه در رنج و عذابند و خيلي از آنها جرآت مبارزه با اين نگاه ويران گر را ندارند. اين معلمان مي خواهند که جامعه به کار آنها ارزش بنهد و کارشان را مهم بداند اما وقتي که با برخورد هاي افراد مختلف رو برو مي شوند، سرد و مايوس در پي فرار از مقطع ابتدايي و اگر شد از آموزش و پرورش هستند. مسئله ماندن يا نماندن در مقطع ابتدايي نيست، چرا که هر کسي مختار است در هر جايي که مي خواهد مشغول به کار شود و بر هيچ کسي ايرادي از اين باب وارد نيست و اگر شرايطي براي خودم پيش بيايد و صلاحيت ايفاي شغل ديگري را داشته باشم شايد تغيير شغل دهم، بلکه مسئله تسليم شدن در برابر نگاه هاي ناصواب برخي افراد و متاسفانه اکثر افراد جامعه است. بدبختانه اکثر معلماني که با آنها برخورد داشته ام تاب و توان ايستادگي براي احقاق حق و جايگاه خود نيستند و بيشتر به فکر تغيير جايگاه هستند. وکمتر کساني را مي بينيم که با افتخار بگويند «من معلم ابتدايي هستم».
اين حرف ها ممکن است به مزاق خيلي ها از جمله خودم خوش نيايد پس سخن را با جمله اي خطاب به خودم به پايان مي برم:
به هر قيميتي به دنبال تاييد نرو، گاهي بايست و ديگران را وادار به تاييد کن